رسول
اكرم و دو حلقه جمعيت رسول اكرم " ص " وارد مسجد مدينه شد ، چشمش به دو
اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود ، و هر دستهای حلقهای تشكيل
داده سر گرم كاری بودند : يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به
تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر
گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد . به كسانی كه همراهش بودند رو
كرد و فرمود : " اين هر دو دسته كار نيك میكنند و بر خير و سعادتمند " .
آنگاه جملهای اضافه كرد : " لكن من برای تعليم و داناكردن فرستاده شدهام
" ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت ،
و در حلقه آنها نشست. *** قافله چندين ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در
سواران و در مركبها پديد گشته بود . همينكه به منزلی رسيدند كه آنجا آبی
بود ، قافله فرود آمد . رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود ، شتر خويش را
خوابانيد و پياده شد . قبل از همه چيز ، همه در فكر بودند كه خود را به
آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند. رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد
، به آن سو كه آب بود روان شد ، ولی بعد از آنكه مقداری رفت ، بدون آنكه
با احدی سخنی بگويد ، به طرف مركب خويش بازگشت . اصحاب و ياران با تعجب
باخود میگفتند آيا اينجا را برای فرود آمدن نپسنديده است و میخواهد
فرمان حركت بدهد ؟ ! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود . تعجب
جمعيت هنگامی زياد شد كه ديدند همينكه به شتر خويش رسيد ، زانوبند را
برداشت و زانوهای شتر را بست ، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خويش روان شد
. فريادها از اطراف بلند شد : " ای رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادی كه
اين كار را برايت بكنيم ، و به خودت زحمت دادی و برگشتی ؟ ما كه با كمال
افتخار برای انجام اين خدمت آماده بوديم " . در جواب آنها فرمود : " هرگز
از ديگران در كارهای خود كمك نخواهيد ، و بديگران اتكا نكنيد ، ولو برای
يك قطعه چوب مسواك باشد. منبع: داستان راستان، شهید مطهری